
برای دو دهه، انجمن تاریخ سانیویل رویای بزرگی در سر داشت: ساخت یک موزهی درخشان و جدید که یک و نیم قرن از تاریخ این شهر را گرامی بدارد. نیاز به چنین مکانی کاملاً مشهود بود. در نهایت، تاریخ سانیویل اکنون در یک اتاق کوچک به اندازهی کمد، در یک مرکز تفریحی کمکاربرد در یکی از خیابانهای فراموششدهی شهر، فشرده شده بود. این اتاق تا سقف از نقاشیها و اشیای قدیمی پر شده بود، اما کمتر از یکدهم اشیای مهم موجود در مجموعهی شهر را نمایش میداد—بقیهی اشیا در سرتاسر شهر، در گاراژها و انبارهای اعضای انجمن تاریخ، نگهداری میشدند.
حتی زمانی که این موزهی کوچک در سال 1960 افتتاح شد—در دورانی که سانیویل تنها شهری با 30 هزار نفر جمعیت بود که در میان باغهای بیپایان، چند مجموعهی مسکونی را در خود جای داده بود—این مکان از همان ابتدا ناکافی به نظر میرسید. بیست سال بعد، ازدحام در این موزه به حدی رسید که غیرقابل تحمل شد. در طی این دو دهه، سانیویل به یک چهارراه جهانی برای نوابغ مهندسی تبدیل شد، به لوردی برای دانشمندان انقلاب الکترونیک، به ویرجینیا سیتی برای کارآفرینانی که برای استخراج طلا از چیپهای سیلیکونی کوچک بیقرار بودند. این جامعهی خوابآلود، به یک کلانشهر افقی بدل شده بود—مرکز “سیلیکون ولی”—جایی که 110 هزار شهروندش در هر گوشهی موجود بین شبکهای از بزرگراهها جا خوش کرده بودند.
باغهای میوه تخریب شدند، زمینها شخم زده شده و به پارکهای صنعتی و مجتمعهای مسکونی با حداقل فاصلهی قانونی تبدیل شدند. هر صبح، هزاران شهروند سانیویل، همراه با هزاران نفر دیگر از شهرهای همجوار، از خانههای تنگبهتنگ و آپارتمانهای پرتراکم با تمهای از پیش طراحیشدهی خود خارج میشدند و به معابد مدرن تکنولوژی در سمت شرقی شهر روانه میشدند—ساختمانهایی با نمای شیشههای دودی و بتنهای پیشتنیده. در طول روز، زمانی که این کلیساهای سبک باهاوس پر از جنبوجوش بودند—زمانی که در اتاقهایی پاکتر از یک اتاق جراحی، تراشههای سیلیکونی با نقشهی هوش حکاکی شده و در کامپیوترها، ماشینحسابها، دیسک درایوها و بازیهای ویدیویی قرار میگرفتند—سانیویل به پایتخت جامعهی جدید تکنولوژی تبدیل میشد. شب هنگام، با غروب خورشید، این الگو برعکس میشد: موج انسانی از پارکهای صنعتی مرتب و منظم به سوی چراغهای بیپایان خانههایشان بازمیگشت.
اعضای انجمن تاریخ سانیویل نمیتوانستند این چرخهی مد و جزر را نادیده بگیرند. بیشتر این افراد که اکنون سالخورده بودند و دوران کشاورزی شهر را به یاد داشتند، هرگز داخل یک کارخانهی الکترونیکی را ندیده بودند. اما انقلاب تکنولوژی از کنار آنها عبور نکرده بود. آنها ساعتهای دیجیتالی جدید به دست داشتند، ترازنامههای مالی خود را با ماشینحسابهای جیبی تنظیم میکردند و برخی از آنها حتی رایانههای شخصی جدید خریده بودند. آنها همچنین شاهد بودند که باغها تخریب شدند، قیمت خانههایشان سر به فلک کشید، در ترافیک داغ ساعات اوج گیر افتادند و غمگینانه نظارهگر نابودی مرکز قدیمی و دوستداشتنی شهر برای احداث یک مرکز خرید با کنترل آبوهوایی شدند. آنها با تعجب و ناراحتی به پورشهها و مرسدسهای لوکس نگاه میکردند که در بزرگراهها میتاختند و با سر تکان دادن، دیوارهای عظیم عمارتهای میلیوندلاری را که منظرهی بکر تپههای ساحلی را زخمی کرده بودند، مشاهده میکردند.
اما با وجود این چشماندازهای نگرانکننده، امیدی در دل اعضای انجمن تاریخ جرقه زد.
موزه
چه زمانی بهتر از این برای ساخت یک موزهی جدید؟ یک موزهی بزرگ. یک موزهی میلیوندلاری که با ثروت و جایگاه جدید شهر هماهنگ باشد. مکانی برای حفظ شکوه گذشتهی سانیویل و آموزش به اولین شهروندان عصر دیجیتال.
با حمایت شورای شهر، انجمن تاریخ کمپینی برای ساخت موزهای به سبک خانهی “مارتین مورفی جونیور”، از پیشگامان مالک زمین در سانیویل، به راه انداخت. برای رعایت ظاهری حرفهایگری، آنها یک شرکت مشاورهی جمعآوری کمک مالی استخدام کردند تا نظر شهروندان را بررسی کند.
نتایج، اعضای انجمن را شوکه کرد. به نظر میرسید که بیشتر مردم سانیویل حتی نیمهاهمیتی هم به این نمیدادند که مارتین مورفی و خانوادهاش از اولین مهاجران آمریکایی بودند که از کوههای سیرا عبور کردند، یا اینکه آنها جزو نجاتدهندگان گروه “دانر پارتی” بودند، یا اینکه قبل از پوشیده شدن شهرستان سانتا کلارا با بتن و آسفالت سیلیکون ولی، این منطقه یکی از حاصلخیزترین زمینهای کشاورزی جهان را داشت. برای اکثریت مردم سانیویل، مهمترین سوال تاریخی این نبود که چرا مارتین مورفی در سال 1847 از میزوری به کالیفرنیا آمد، بلکه اینکه چرا دکتر رابرت نویس در سال 1968 از شرکت فیرچایلد جدا شد و اینتل را تاسیس کرد!
ادامه دارد…


